‏نمایش پست‌ها با برچسب خامنه ای. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب خامنه ای. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۱/۵/۱۱

پس از جمهوری اسلامی: مستند "از تهران تا پیونگ یانگ" مصاحبه ای با فقیهبانو خجسته

چند سال از سرنگونی حکومت ولایت مطلقه می گذرد، ولی همچنان امت همیشه در صحنه از فقدان آقابالاسر نالان و گریانند. شبکه "من و آغا" در همین رابطه مستندی* را از حقایق شورش و فتنه چند سال پیش پخش کرد که در آن فاجعه، فقیه عالیقدر اسلامساز یعنی حضرت آیت الله خامنه ای (دامت برکاته) را از صحنه بیرون کردند و موجب بیچارگی امت شدند. در این مستند کوبنده، فقیهبانو خجسته با خبرنگار کاملا بی طرف ما جناب آقای کامران نجف زاده مصاحبه ای برقرار می کند. لاکن آن مصاحبه در خلال مستند پخش شد و ما آن را عینا برای شما می آوریم. برای تسهیل در کار نیز به جای کامران نجف زاده عبارت "ک.ن" را می آوریم. لطفا با واژه دیگری اشتباه نفرمایید! 
------------------------------------------------------------

فیلم مستند شروع می شود. تهران در دود و آتش. به گفته سی ان ان و بی بی سی معترضان سبزپوش کل تهران و دیگر شهرهای مهم را در دست گرفته اند و سرود یار دبستانی و زنده باد آزادی می گویند. تصاویر فقیه مخلوع از خلافت بر خیابان ها افتاده و آتش گرفته. در گوشه ای از شهر، اعلیحضرت خامنه ای در حال سوار شدن بر هوایپیمای شخصی است. بینندگان توجه فرمایید. این تصاویر برای اولین بار پخش می شوند. فیروز آبادی بر روی پای او می افتد و اصرار می کند که از کشور نرود. خامنه ای گریان است. سوار هواپیما می شود و به سوی پیونگ یانگ پرواز می کند، جایی که کیم جونگ اون رهبر عظیم الشان کره شمالی به انتظار او نشسته است...

ک.ن: خب خجسته خانم چه شد دقیقا این فتنه اتفاق افتاد؟ شما به عنوان شاهد زنده کمی توضیح دهید.

خجسته: یک عده فتنه گر عناصر شیطان بزرگ جامعه اسلامی را به آتش کشیدند. (بغض کرده) یادم میاد آن اواخر شوهر مرحومم خیلی ناراحت بود، همش در باغ قصر ببخشید حیاط خانه محقری که داشتیم دور خودش قدم میزد و از فرط ناراحتی به در و دیوار مشت میزد. اواخری خیلی لاغر شده بودند اعلیحضرت. هیچی نمی خوردند. تنها خوراکشان مرغ بریان بود. شوهرم خیلی فقیه مظلومی بود، در هنگام فوت هیچ کینه ای از فتنه گران نداشت (اشک هایش را با گوشه چادر پاک می کند).

ک.ن: من حال شما را درک می کنم خجسته بانو. واقعا حقایق مشخص است! داریم با هم به تصاویر نگاه می کنیم. می شود توضیح دهید این ها چه کسانی بودند؟ این سپزپوشان شورشی را می گویم.

خجسته: (با حالتی بسیار مظلومانه سرش را به نشانه تاسف تکان می دهد) این ها یک مشت وحشی بودند. وقتی فتنه سال ٨٨ اتفاق افتاد همین وحشی ها در زندان ها به ماموران خوش برخورد و شیکپوش ما تجاوز کردند و باتوم بدستان جیره خوار فتنه گران هم با ضربات باتوم امت حزب الله را در خیابان کتک می زدند و آن ها را گاز می گرفتند. حتی جای دندان های یکی از معترضان وحشی بدترکیب هم در بازوهای من هست، حالا اینجا زشت است و نمی توان چادر را کنار بزنم. اعلیحضرت خامنه ای خیلی به این ها محبت کردند. همش در فکر آن بودند که کسی کشته نشود، ولی نمک نشناسان قدر مرحوم رو ندونستند و ایشان بعد از چند سال موعظه مجبور شدند جلای ایران اسلامی کنند. در کل خیلی دوست دارم بدانم فتنه گران الان کجا هستند. امیدوارم سینه قبرستان خوابیده باشند.

ک.ن (از فرط حیرت انگشت به دهان گرفته): عجب عجب. نمی دانستم. خوب شد شما فرمودید. من تاحالا این حقایق تاریخی رو نمی دوستم. ولی عجب مستندی شما ایفای نقش می کنید خجسته بانو. وای وای! حالا می شود لطفا از اعلیحضرت اسلامپدر یک کم توضیح دهید.

خجسته (با بغض فراوان، صورتش گل انداخته) : شوهرم یک تیکه طلا بود. همش زیر سر شرق و غرب بود که پیشرفت های جامعه اسلامی را می دیدند و کارشکنی می کردند. اعلیحضرت خامنه ای نمونه کامل یک انسان مظلوم و وارسته بود. ایشون همش به فکر بیت المال بودند. (فین می کند) یک روز یکی از عناصر خودفروخته غرب که به درون نظام رخنه کرده بود برای آسیب زدن به حیثیت نظام ٣٠٠ هزار میلیارد حالا نمی دونم پوند بود یا یورو یا ریال، اختلاس کرد که اعلیضرت زد پس کلش و زود پول رو به بیت المال برگردوند. نمی دانید چه خلیفه خوبی بود. او خودش بر سر مزار امام علی در نجف گفته بود که علی بخواب ما بیداریم. آخر سر از غصه دوری از تخت اسلامی و امت همیشه در صحنه ایست قلبی کرد و ترکید. ولی امت همیشه در صحنه بیدارند و برای تاجگذاری آقا مجتبی برنامه ریزی می کنند و اعلامیه پخش می کنند. (دوربین مجتبی خامنه ای را نشان می دهد که به دوربین زل زده و با ولع ناخن هایش را می جود)

ک.ن: البته برخی از فتنه گران که از غرب خبیث تغذیه می شوند می گویند که اعلیضرت و شاهزاده مجتبی چندین میلیارد دلار سرمایه کشور را در چمدان ها گذاشته و با خود برده اند. این ادعا چقدر صحت دارد؟

خجسته: مزخرف می گویند. خیلی شکر خورده اند. ما کلا ٦٢ هزار دلار با خودمون آوردیم که اون هم بخشیش سیسمونی ولیعهد مجتبی است. البته ارث پدری اعلیحضرت اون گوشه جداگانه در چمدانها است و وقت نکردم بنشینم حساب کنم. تازه کلی از اونا رو به خلبان طیاره تو راه داشتیم میومدیم قرض دادم که اون را خورد و به ما پس نداد. تازه همین یک ساعت پیش هم پیش پای شما از ولیعهد مجتبی کلاهبرداری کردند و خیلی از پول ها نیست شد. خاک تو سرت مجتبی چرا حواسپرتی کردی؟

ک.ن: حالا بانو خجسته خودتان را ناراحت نکنید اتفاقی است که افتاده، حالا امت همیشه در صحنه به شما که سید و سادات هستید سهم امام می دهند جبران می شود. از قضیه میرحسین موسوی بگویید. دقیقا چه شد، فتنه گران می گویند که آقا خامنه ای علیه میرحسین کودتا کرد و احمدی نژاد را که البته الان در باغ وحش زندانی است به جای او گماشت، شما چه می گویید؟

خجسته: میرحسین یک جیره خوار صهیونیست اشغالگر بود. میرحسین با حمایت ارتش آمریکا و موساد و ک.گ.پ بر علیه اعلیحضرت کودتا کرد ولی با تلاش شبانه روزی سربازان گمنام شکست خورد و در دادگاه نظامی به جرم هایش اعتراف کرد و وقتی دید رویش کم شده خودش را حبس خانگی کرد. کروبی معاون میرحسین هم یک تروریست کمونیست بود و با حزب توده فعالیت سهمگینی داشت که اسناد آن همگی در گاوصندوق شعبان شریعتمداری موجود است.


ک.ن: آها فهمیدم. (چفیه اش  را مرتب می کند) چطور شد که اعلیحضرت خامنه ای فوت شدند؟ این حقایق را برای امت مسلمان تشریح کنید.

خجسته: بله آن روزها... یادش بخیر. چه دوران غم انگیزی بود. (دوباره می گرید) اعلیحضرت چند سالی دچار سرطان پروستات بودند ولی هیچ نمی گفتند. به من هم هیچی نگفتند. اون موقع فهمیدم که آغا می رفتند دستشویی و ساعت ها در آنجا می ماندند. واقعا نمی دانم چه بگویم. برای تسکین دردشان به دود رو آوردند. سیگار برگ و مخلفات و چیز می کشیدند. تو دستشویی هی با پروستاتشان ور می رفتند. این ها بیخود نبود، آقا شم الهی داشت. آقا مذهبی بود. آقا را ابوالفضل و امام زمان یاری داده بود، از بچگی پشتش بودند. حتما آن ها به آقا خبر داده بودند. بیخود نبود همش صداش گرفته بود، از شدت غصه نشئه شده بود که بعدا البته نعشه شد. همش زیر سر استکبار جهانی است. حضرت آقا بسیار مظلوم بود. ما همینطوری چند وقتی در هوا سرگردان بودیم و نمی دانستیم کجا برویم هیچ جایی رو هم نداشتیم. یک روز در طیاره ناگهان گفتند پروستاتم. خلبان میانبر زد و رفتیم کشور دوست کره شمالی... رهبر عظیم الشانش خیلی به ما احترام گذاشت ولی گفت ما اینجا کلینیک نداریم و خود کره ای ها هم وقتی مریض می شوند خودکشی می کنند چون بیمارستان نداریم. خلاصه دیگه دیر شده بود و اعلیحضرت در جمع خانواده ترکید و جان داد... البته روح آقا الان از بالا دارد کیف می کند و خوشحال است، می بیند که چقدر امت حزب الله روشنند و برای بازپس گیری انقلاب تلاش می کنند.

ک.ن: می دونم وضع روحی شما بد است خجسته بانو. وقت شما رو نمی گیرم. آخرین حرف و آرزی شما چیست؟

خجسته: ای امت همیشه در صحنه متحد شوید زیر عبای ولیعهد کبیر مجتبی خامنه ای. مجتبی قول شرف داده که خلافت نکند بلکه فقط به طور نمادین نظارت می کند، این تن بمیره راست می گویم. من هم وقتی انقلاب اسلامی دوباره پیروز شود و شورشیان خبیث به سزای خود برسند، به همان خانه قبلیم برمی گردم. چادر گلگلیم و برقع حریرم و همینطور اسب ها و مزرعه ها و املاکم یادش بخیر. البته اشتباه نشه چون اینهایی که گفتم مال شخصی نیست، مال موزه و بیت المال است، مال مملکت اسلامی است. من فقط از اون ها حفاظت می کردم چون امانت دار خوبی هستم. مجتبی هم قول داده برگرده سرشو بیاندازه پایین و در کاخ به امور شخصیش بپردازه (دوربین دوباره روی ولیعهد مجتبی زوم می کند. مجتبی عمامه اش را صاف می کند، و آمرانه به دوربین نگاه می کند و لبخند می زند). قسم می خورم به دولت و احزاب و غیره کاری نخواهیم داشت. من هم دوباره میشم فقیهبانو خجسته که البته شکلش مهم نیست... 



.............................................................................
* پی نوشت: پیش از خواندن مطلب برای درک بهتر آن، مستند "از تهران تا قاهره" را ببینید


۱۳۹۰/۱۱/۷

آقای نوری زاد شهامتتان ستودنیست اما لطفا به نامه بازی پایان دهید، گوشی برای شنیدن نیست

آقای نوری زاد با درود. نامه های شما به دیکتاتور کبیر را کم و بیش می خوانم و نثر زیبا و ادبی شما را تحسین می کنم و شهامتتان را هم می ستایم. گویا امروز نامه بیستم شما هم در فضای مجازی انتشار یافت و دارای نکات قابل توجهی بود اما در هر صورت می خواستم از رویه شما انتقادی کوچک کنم و اگر اجازه دهید زبان به گله گشوده و کمی در حضورتان جسارت کنم. مرد محترم این نامه بازی چیست که راه انداخته اید و هر از چندگاهی برای خامنه ای نامه می نویسید؟ که چه شود؟ چرا وقت خودتان و دیگران را می گیرید و به کار عبث و تقریبا بیهوده روی آورده اید؟ شاید نامه های نخستین شما برای به روی کاغذ آوردن درد دل های شما بوده است، اما اگر فکر می کنید که خامنه ای از تمامی فجایع باخبر نیست و شما می توانید او را آگاه کرده و یا تلنگری به او بزنید سخت در اشتباهید. البته شما هم احتمالا از این امر غافل نیستید و شاید هم می خواهید اتمام حجت کنید و یا در قالب گفتگو با دیکتاتور کمی قلم چرخانده و از اوضاع نابسامان برای همگان بگویید، اما آیا بهتر نیست به جای نوشتن برای شخصی که شنوایی و بینایی خود را در اثر قدرت مطلقه از دست داده است، تنها مستقیما برای ملتتان نامه بنویسید، بله برای ملت بنویسید و اصلا خامنه ای را دیگر مورد خطاب قرار ندهید. درست است که نوشتن همین متن هم در شرایط شما نشان از شهامت والای شما دارد، اما آیا بهتر نیست که اصلا او را به حساب نیاوریم که بخواهیم برایش نامه هم بنویسیم؟ خامنه ای تنها از نظر ما یک دیکتاتور مطلق به حساب می آید و دیکتاتور مطلق کسیست که دیگر در اعماق لجن فرو رفته و باید او را بدون توضیح و سرزنش مستقیما از اریکه قدرت پایین کشید. لطفا دیگر در نامه هایتان خامنه ای را مورد عتاب و خطاب قرار ندهید چرا که ارزش او کمتر از آنی است که به نصیحت کردن او روی آوریم. تمام گفتنی ها گفته شده و فرصت برای اصلاح مدت هاست که گذشته است. با چنین دیکتاتوری نمی توان حتی از روی مصلحت به گفتگو نشست، چون نخستین چیزی که در حکومت دیکتاتوری از بین می رود منطق و تعامل میان حکومت و مردم است، و تا چنین اصولی مهیا نباشد نامه نویسی های دلسوزانه و پندآموز جز اتلاف وقت اثر چندانی نخواهد داشت.

با احترام، به امید آزادی شما و تمامی زندانیان دربند



۱۳۹۰/۱۰/۱

سازمان حفاظت محیط زیست! حیوانات خطرناک تر در خیابان پاستور هستند


جدیدا خبری منتشر شده است مبنی بر این که چند قلاده میمون و توله شیر و روباه در تهران ضبط شده است که ظاهرا باعث ترس عده ای از شهروندان شده بود. می خواستم به مردم و همچنین آتش نشانان گرامی که وظیفه به دام انداختن حیوانات را بر عهده دارند، یادآوری کنم که این چند حیوان بی آزار خطرناک نیستند. ولی در عوض چندین سال است که جانوران عجیب و فوق العاده خطرناکی در خیابان پاستور و آن نزدیکی ها می زینند و حتی بسیاری از آن ها در کاخ های شمال شهر لانه کرده اند. تعدادشان هم متاسفانه کم نیست و فراتر از انگشتان دست هستند. اما نکته تاسف بار این است که این ها از خون ارتزاق می کنند و سالیان سال است که خون مردم را در شیشه کرده اند. از نمونه های خطرناک آن می توان به یک قلاده کوسه خشکیزی کمیاب، یک قلاده عنتر خبیث و چند گوریل چاقوکش از گونه ساندیسخواران را نام برد و همچنین تعدادی دایناسور و ماموت متعلق به عهد بوق که در مکانی به نام مجلس خبرگان گرد هم آمده اند. سردسته همه این ها نیز یک راس خر بسیار وحشی است که تاکنون نظیر آن مشاهده نشده است. هر لحظه وجود این جانداران موذی تهدیدی جدی برای امنیت مردم به حساب می آید. باید هر چه زودتر برای تاسیس باغ وحشی ویژه مبادرت نمود و این جانوران وحشتناک را برای عبرت در معرض دید عموم قرار داد. دلسوزان اقدامات لازم را اتخاذ نمایند.




۱۳۹۰/۵/۳۰

دیکتاتور دلقک لیبی سرنگون شد / چرا کندن علی خامنه ای از قدرت سخت تر از کندن قذافی است؟

به خبری که هم اکنون به دست من رسید توجه فرمایید... شنوندگان عزیز توجه فرمایید... شنوندگان عزیز توجه فرمایید... طرابلس خونین شهر، شهر خون آزاد شد... 

ساعاتی پیش معترضان لیبی اظهار کردند که قذافی گریخت و در لیبی انقلاب شد. پیش از هر چیز تلاش شهروندان لیبی را برای بیرون راندن دیکتاتوری که سربازان آن مردم را با اسلحه های سنگین قتل عام می کردند، می ستایم و به آن ها تبریک می گویم. البته به رسم تمام انقلاب های دنیا، وقتی انقلابی می شود از آن به آغاز فصلی نو همراه با آزادی تعبیر می شود که البته تعبیر اشتباهیست. آزادی زمانی میسر است که ملت انقلابی راه سابق را طی نکند و به سوی بهتر شدن گام بردارد. برای ملتی که سال هاست زیر استبداد زندگی کرده بود، حصول دموکراسی و حفظ آن دشوار و بسیار خطیر است. دموکراسی مانند بچه ای نوپاست که به مراقبت نیاز دارد و در صورت عدم مراقبت به استبدادی جدید تبدیل می شود و تجربه نشان داده است که دیکتاتوری های جدید از سابق شدیدتر عمل می کنند. در ایران هم چنین اتفاقی افتاد و چون هدف انقلاب سست بود و پایه گذاران آن را جوانانی خام با سبیل های تازه سبز شده و دنباله روی مارکسیسم و اسلام شریعتی تشکیل داده بودند، خیلی زود به بیراهه رفت و نمی توانست به دموکراسی ختم شود. اصولا در انقلاب سال 57 پایه های آن اشتباه بود و باید هم فردی چون نویسنده ی توضیح المسائل بر مردم حاکم می شد. در یک استبداد بازتولید شده، فریاد روشنفکران حقیقی به جایی نمی رسد و چه بسا که آن ها هم قربانی شوند.

حال دیگر این سرهنگ نیمه دیوانه در قدرت نیست و بعید است که با کودتا دوباره به قدرت برگردد. قذافی همان کسی بود که چند ماه پیش زنان زیباروی ایتالیایی را به درگاه خود آورد و با اهدای قرآن به هر یک، آن ها را به اسلام دعوت کرد! قذافی همان بود که با چهره ای گریم کرده پشت تریبون، منشور سازمان ملل را پاره می کرد و در نیویورک شب را در چادر سپری می کرد. قذافی همان بود که به جای گوش دادن به حرف دلسوزان، کتاب سبز مقدس خود را مرجع تمامی مردم قرار داده بود چرا که او فصل الخطاب بود و بس. قذافی همان بود که در اوج تظاهرات ملت لیبی می گفت ملتم با من هستند و من تا آخرین نفس با شورشیان ضد میهن می جنگم... اما دیگر بازی تمام شد. مردم او را سرنگون کردند و هیچ کس به دادش نرسید، فراری شد و این سرنوشت تمامی دیکتاتورهاست. دیروز صدام حسین، امروز مبارک و بن علی و قذافی و فردا هم بی شک نوبت اسد و خامنه ای خواهد رسید. این شهادت تاریخ است که هیچ دیکتاتوری نتوانسته است که برای همیشه بر مردم حکومت کند...

اما استبدادها یکجور نیستند. کندن استبداد دینی سخت تر از کندن استبداد عرفیست. حکومتی که خود را در پشت باورهای عامیانه ی مردم پنهان کرده و در کل خاستگاهش جهالت و خرافات بوده را بسیار سخت تر می شود کند، چرا که خود را مانند زالو که از خون تغزیه می کند و بزرگتر و بزرگتر می شود به بدن اجتماع چسبانده است. در چنین شرایطی اجتماع مسخ شده و فرهنگ روزانه ی خود را ناخواسته در حفظ حکومت موجود به کار می بندد، شاید باورش سخت باشد که فرهنگ خرافی و جهالت، استبداد را حاصل کرده و هر دو در خدمت یکدیگر گام بر می دارند. حکومت اسلامی در ایران را اشخاصی تشکیل می دهند که خود را نمایندگان دین می دانند و حکومت بر ملت را بمانند حکومت چوپان بر گله فرض کرده و آن را حق طبیعی و قانونی و شرعی خود می دانند. حکومت دینی ایران مانند لیبی و مصر و تونس و حتی سوریه عرفی نیست، بلکه وابسته به فرهنگ مذهبی عوام است که به مانند مارهای ضحاک عمل می کند، که حاصل آن یکی ترس است و دیگری جهل. بلند شدن مردمی مسخ شده که فرهنگ عامیانه ی آن ها چرخیدن به دور امامزادگان خیالی و آویزان شدن از ضریح قبور مردگان و یا انتظار برای یک نجات دهنده ی خرافی است، برای ساقط کردن یک حکومت که از همین اعمال مردم ارتزاق می کند بسیار سخت است. بلند شدن در برابر دیکتاتوری که خود را نماینده ی خدا بر روی زمین می داند، حتی اگر استبداد و خفقان او به وضوح مشاهده شود با فرهنگ عامیانه ی مردم جور در نمی آید و جمع اضداد است.  دیکتاتور به سادگی می تواند برای کشتارهای خود توجیه شرعی بتراشد و معترضان را به نفاق و فتنه و حرب متهم کند. چون نقد دین در مملکت ما به یک تابو مبدل شده است، گویی وانمود شده است که مساجد و آخوندها و در راس آن ها ولی فقیه جزوی از دین هستند و مردم معترض که غالبا دینمدار هستند ناچارا باید اظهار کنند که آخوند حکومتی ربطی به اسلام ندارد و اسلام واقعی چیز دیگریست، که البته این تفکر کاملا اشتباه است و با این عقیده، رها شدن ملت از دست این حکومت تقریبا غیر ممکن به نظر می رسد. چون دین با سیاست در این حکومت آمیخته است، نمی توان یکی را نقد کرد و دیگری را در جای خود رها کرد. اگر همراه با نقد سیاست استبدادی حکومت، تابوی نقد دین نیز شکسته شود می توان به چیزهایی امیدوار بود. در کشور لیبی نیازی به نقد دین از سوی مردم نبود چرا که قذافی از دستگاه دین در سرکوب مردم استفاده نمی کرد، اما در حکومت اسلامی به دلیل مذهبی بودن استبداد و همینطور استبدادی بودن مذهب (به دلیل این که مدل حکومت کنونی تلاشی برای تشبیه آن به خلافت علی بن ابیطالب بوده و لذا مادام العمری و استبدادی بودن آن مدل در دنیای امروزی امری واضح است) باید به نقد دین پرداخت. چون دین امر مقدسیست و نقد آن معمولا از سوی مردم غیر قابل تحمل، پس کندن استبداد مذهبی ایران سخت تر از کندن استبداد لیبی است.

۱۳۹۰/۵/۲۶

آقای ابطحی به دنبال چه اصلاحاتی در حکومت اصلاح ناپذیر می گردد؟! خطاب به ابطحی

آقای محمدعلی ابطحی اخیرا طی اظهاراتی گفته است که "بعد از زندان واقعگراتر شده ام". روشن نیست که منظورش از واقعگرایی دقیقا چیست. ولی هر کسی که به دنبال واقعیت باشد در می یابد که تعداد زیادی زندان سیاسی که از شمردن با انگشت های دست بسی فراتر می رود و مردمی که به نان شبشان محتاج هستند و ریا و دروغ و فشار و تهدید و آزار و اذیت اقلیت های دینی و دگراندیشان تماما از این حکایت دارد که این رژیم مشکل دارد و با دیکتاتوری مطلق عجین شده است و باید به گونه ای رفع شود. آقای ابطحی درک نمی کند و یا نمی خواهد درک کند که نظامی که حتی به دو کاندیدای خود رحم نکند و قریب 180 روز آن ها را در خانه ی خودشان حبس کند نشان از عمق فاجعه دارد و وجود دیکتاتوری در آن روشن تر از آقتاب است. تجربه نشان داده است که این حکومت اصلاح پذیر نیست و اصلاح طلبی در چارچوب نظامی که دیکتاتوری مادام العمر با اختیارات فراوات و توجیهات دینی عملا همه کار می تواند انجام دهد و همه جوره می تواند دهن مخالف را ببند و برای او هدف وسیله را توجیه می کند, کاریست عبث و بمانند کوبیدن آب در هاون. البته خودش رسما اعتراف کرده است که "بین جنبش سبز و اصلاحات تفکیک قائل است". و آنگاه این پرسش پیش می آید که مگر موسوی و کروبی اصلاح طلب نبودند؟ و باز در این صورت روشن نیست که اصلاح طلبی از نظر او چیست و دقیقا چه چیزی را می خواهد اصلاح کند. جنبش سبز در واقع ادامه ی شکست اصلاحاتی بود که همگان دیدند که به نتیجه ای نرسید. ابطحی می گوید که واقعبین شده است اما به راستی واقعیت را نمی داند. در نمی یابد که هر نظام توتالیتر برای بقای خودش نیازمند یک اپوزیسیون ضعیف و ساختگی است تا ضمن قبول ساختار اصلی حکومت و به شرطی که آسیبی به آن وارد نسازد, با درگیری ساختگی و نمایشی بین چند شخصیت خیمه شب بازی نه چندان مهم که توسط دیکتاتور کنترل می شوند, ذهن مردم را درگیر کنند و جالب تر این که در همان خیمه شب بازی سال 88 هم نتوانستند تحمل کنند و احمدی نژاد را برای اجرای سیاست های از پیش تعیین شده ی خود مناسب تر دیدند. این عینا نمونه ی بارز اصلاحطلبی مورد اشاره ی آقای ابطحی است. دو گروه اصلاحطلبان حکومتی و اصولگرایان به طور نمایشی با هم درگیر می شوند و یک جناح بندی تصنعی را در اذهان تداعی می کنند که البته به هیچ روی امکان وارد شدن به مبحث بالاتر و "دیکتاتور ولایی" برای آنان مهیا نیست و دوئل آن ها تنها بر روی مسائل فرعی (و نه محوری) می چرخد. وارد شدن به مسائل بالاتر و نقد ولایت فقیه در دوره ی پس از انتخابات به طور گسترده رخ داد که دیدیم حکومت آن را بر نتافت و به شدت سرکوب کرد. و این یعنی این که آقای ابطحی وقتی می گوید که "اصلاحات از جنبش سبز ضربه خورد" به خاطر این بود جنبش سبز پای خود را فراتر از خط قرمز نظام گذاشت و وارد مسائل محوری و بحث های ممنوعه شد و به مذاق دیکتاتور خوش نیامد چرا که او مستقیما مورد هدف قرار گرفت. ولی فقیه میل دارد که سیاست های خود را در قالب بازی های جناحی تصنعی پیگیری کند به طوری که در اصل همه کاره باشد اما از پاسخگویی خود را کنار بگیرد تا به طور رسمی وارد جریان نباشد. اما وقتی در حوادث پس از انتخابات نوک پیکان تماما به سوی او نشانه گرفته شد, وضعیت اضطراری اعلام کرد و با توجیهات دینی و فتنه خواندن مخالفان به سرکوب گسترده دست بزند. حقیقت اینهاست که آقای ابطحی و امثال او آن را در نمی یابند و به شرکت در اپوزیسیونی ساختگی دلخوش هستند و منفعت را به واقعیت ترجیح می دهند. وقتی فردی خود را جانشین خدا بداند و طبق اظهارات افراد بسیار راستگرا مانند مصباح یزدی اصلا هدف ایجاد یک حکومت مذهبی با حکومت مطلقه ی آخوند است و نه جمهوری و رای مردم, آنگاه تکلیف آقای ابطحی و همفکرانش مشخص است; تعدادی که برای سیاست های کثیف ولی مطلقه قربانی می شوند و به یک بازی نمایشی تن می دهند. 

از سوی دیگر آقای احمد باطبی مبارز دلیر کوی دانشگاه در وبسایت شخصی خود, آقای ابطحی را فردی شجاع خوانده بود که با صداقت کامل تفکرات خود را نمایان کرده بود. اما باید عرض کنم  اگر به شجاعت و صداقت در گفتار باشد که آقای واحدی بسیار صریح تر حرف دلش را زده بود. به نظر من تنها صداقت در گفتار درست نیست چرا که افرادی از اصول گرایان هم در گفتارشان صداقت دارند و همانطور که گفتم خودشان علنا بر این که اصل ولایت مطلقه فقیه است و نه جمهوری, تاکید دارند و این امری واقعی در سیاست حاکم است. مهم درست بودن اندیشه و مقبول بودن آن از برای ملت است و مهم این است که شجاعت و صداقت فرد مورد نظر در چه راستایی باشد. روشن نیست که آقای ابطحی و امثال او به دنبال چه اصلاحاتی هستند و چرا با وجود قلع و قم شدن آزادیخواهان از طرف دیکتاتوری اصلاح ناپذیر, بر آن اصرار دارند. می خواهم بدانم که اصلا فرق این دسه افراد با اصولگرایان در چیست؟

۱۳۹۰/۴/۱۴

نه به انتخابات فرمایشی; خانه از پایبست ویران است!

هیچ گاه به فکر ما خطور نمی کرد که از میان اصلاحطلبانی که گاهی از جناح راست هم محافظه کارتر می شدند و امید چندانی به آن ها نمی رفت شخصی مانند مجتبی واحدی امید را دوباره در دل ها زنده کند و حرف های حق طلبانه را که با انتقاد شدید از جانب اصلاح طلبان همراه بود به سازش و منفعت ترجیح دهد. حرف های اخیر جناب مجتبی واحدی نشان داد که از دل اصلاح طلبان نیز افرادی با انصاف بیرون آمده اند و نمی توان تمام آن ها را تدارکاتچی نامید و به یک چوب راند. چند روز دیگر سالگرد قیام دانشجویی 18 تیر است و اصلاح طلبانی که امروزه به دنبال انتخابات هستند همانهایی بودند که در برابر آن زد و خوردها و قضیه ی باطبی ها و جاوید تهرانی ها سکوت اختیار کردند. حوادث دو سال پیش نیز چیزی نیست که از اذهان مردم فراموش شود. 

تجربه ی 32 سال حکومت اسلامی به وضوح نشان داده است که حکومت دینی با دموکراسی که مفهومی همه پذیر دارد سازگار نیست و جمع اضداد است. تمام قدرت و هسته ی نظام در شخصی به نام ولی مطلقه فقیه متمرکز است و او اندکی اختیار را بنا بر مصلحت به افراد رده پایین می دهد تا جنگی نمایشی و روی پرده ای را بین دو گروه خاص به  وجود آورد و از آن دو جناح مختلف تعبیر شود. اما امروزه دیگر بر کسی پوشیده نیست که هر کدام از گروه های تایید شده در جمهوری اسلامی بر سر مسائل فرعی اختلاف نظر دارند و بعضا اختلافات خود را با جنجال های بسیار بر صحنه ی مطبوعات می کشانند تا تصویری ساختگی از برخورد احزاب را در ذهن مردم ایجاد کنند. خواست اصلاحاتچی ها و اصولگرایان هیچگاه منافی خواست رهبر مادام العمر جمهوری اسلامی نبوده است و در آخر او است که حرف آخر را می زند و موضوع را مختومه اعلام می کند. اما مجوز او برای درگیری های ساختگی بین راستی ها و چپی ها برای خالی نبودن عریضه در امر حکومتیست که از ابتدا از آن به عنوان "جمهوری" اسلامی یاد شده است. خیلی دشوار نیست فهمیدن آن که مکتب شیعه (مکتبی که علی خامنه ای سعی می کند مشروعیت خود را از آن بگیرد چون خود نیز می داند مشروعیت مردمی ندارد) راهی به دموکراسی ندارد و بنا بر عقاید حکومت داران در عصر غیبت امام دوازدهم شیعه, عهده دار حکومت در جامعه اسلامی را شخصی بر عهده می گیرد که اولا باید حتما از طبقه آخوند باشد و دوما مورد تایید آخوندهای دیگر در یک شورای تعیین خلیفه باشد و جز این راهی نیست. در چنین شرایطی حکومت پادشاهی از نوع خلافتی به چشم می خورد که ارکان جمهوری آن از جمله انتخابات هم برای بسته نگاه داشتن دهان منتقدین است وانگهی ارکان ضعیف جمهوری و جناح ها که گاهی به چشم می خورند چیزی جز تقیه ولی فقیه نیست که مقاصد هزار ساله ی آخوندهای شیعه را دنبال کند! آخوندهای حکومتی رده بالا نظیر مصباح و خامنه ای و غیره احتمالا اینجور می اندیشند... 

"شما رای بدهید که ما به جهانیان نشان بدهیم هنوز پس از 32 سال مشروعیت مردمی  داریم اما در واقع مشروعیت ما از روایات (خرافات) شیعه نشات می گیرد و مردم چه بخواهند و چه نخواهند ما بر آن ها حکومت می کنیم چون ما وارثان امامان شیعه هستیم و قدرت حق ماست, ولی چون ما خودمان ظاهرا می خواهیم نقش ناظر را داشته باشیم جناح ها را به وجود می آوریم و بین آن ها اندکی اختلاف نمایشی می گذاریم تا مردم را سرگرم کنیم ولی در واقع قدرت دست ما آخوندهای شیعه است و هر وقت که کسی از میان جناح ها اندکی به موضوع پی برد و برای ما شاخ و شونه کشید با عناوینی چون مغایرت با ارزش های اسلامی او را رد صلاحیت می کنیم و باید هم دقت کنیم تا آنجا که می توانیم از افراد فرومایه و بی سواد و سودجو برای این کار استفاده کنیم تا به ما تمکین کند و فکرش از نوک بینی خود فراتر نرود چون شخص دانا و آگاه به ما نمی پیوندد و اگر هم بپیوندد پس از مدتی بنای ناسازگاری می گذارد. اگر هم انتخاباتی شد کمی پیش از آن بحث را داغ می کنیم تا موضوع جنجالی شود و مردم را به هیجان بیاوریم اما نتیجه هر چه شود باز برای ماست اما البته جناح راست نظرش به نظر ما نزدیک تر است و امور ما را راحت تر دنبال می کند پس اگر زمینه ای بچینیم که آن گروه برنده شود ریسکش کمتر و نتیجه اش برای ما بهتر می باشد . ما که قریب 1000 سال صبر کردیم در حالی که تشنه قدرت بودیم حالا اگر این تقیه ها را هم نکنیم نمی توانیم سر مردم را گرم کنیم و مقاصد خود را دنبال کنیم."

حقیقت تلخ است اما باید پذیرفت که آخوندهای شیعه به صورت بالا فکر می کنند. این خانه از پایبست ویران است و ولی فقیه به عنوان یک پادشاه تمام امور را به طور غیر مستقیم در دستان خود دارد. روشن نیست افرادی که نام اصلاح طلب را به یدک می کشند چه چیزی را می خواهند اصلاح کنند در صورتی که خود نیز می دانند نمی توانند کوچک ترین انتقادی از رهبر داشته باشند چرا که روزنامه های آن ها سریعا توقیف می شود. تا آنجا که ولایت فقیه در این مملکت حکمفرما باشد هرگونه صحبت از اصلاح به مانند یک شوخی می ماند و چنین افراد معلوم الحالی باید مشکل مغزی داشته باشند که خود نیز ندانند به دنبال چه هستند

۱۳۹۰/۳/۱۴

در چنین روزی بود که امام سیزدهم به گور اعلی پیوست

قرار بود که مثل بچه ی آدم به شهر و دیار خودش قم برود و در امور سیاسی مملکت دخالت نکند و قدرت را به مردم واگذار کند اما تقیه  می کرد و دروغ می گفت. ناگهان ولایت فقیه را علم کرد و گفت که ولی فقیه جانشین امام زمان است پس هر کس که با او مخالف است با امام زمان مخالف است و هر کس با امام زمان مخالف است با محمد مخالف است و هر کس که با محمد مخالف است با خدا مخالف است و هر کس که با خدا مخالف است خونش مباح است و وی را باید کشت, و با این حیله سر مخالفانش را زیر آب می کرد و می خواست که بیشتر بکشد که دیگر عمرش کفاف نداد. پس از مرگ خمینی ناگهان گنبدی برایش برافراشتند و آن را با طلا تزیین کردند و بارگاه منحوس او گوی سبقت را از بارگاه پیغمبر اسلام هم ربود. امروزه حضرت آیت الله العظمی سلطان علی تک دست (امام چهاردهم) جانشین او است و می کوشد که راه وی را که قتل عام و اعدام است ادامه دهد آنگاه که ظهور موعود سر رسد و پرچم عنکبوت نشان هندی را به دست مهدی بدهد. 22 سال است که امام سیزدهم دیگر در بین ساندیسخواران نیست. فرا رسیدن سالروز مرگ جانگ...ز خمینی را به بازجویان و شکنجه گران خط امام تسلیت عرض می کنم. برای غلغلک روح خمینی سیفون ها را محکم بکشید و فراموش نکنید که این عمل فقط یک مانور بوده, چرا که به زودی قرار است عملیات واقعی بر روی قبر وی صورت بگیرد.

۱۳۹۰/۳/۶

خامنه ای روی پاپ قرون وسطی را هم سفید کرده است

  سال ها در اروپا, پاپ نه تنها در قدرت سیاسی که در قدرت اجتماعی و سلطه بر مردم حرف اول را می زد. وی شخص مقدسی به شمار می رفت که راه سعادت کامل مردم را می شناسد که در زمان غیبت عیسی به وی فرمانروایی بر مردم و نمایندگی تام الاختیار خداوند داده شده است و صد البته که سرپیچی از راه راست کلیسا مجازات سختی به دنبال داشت. دستگاه فاسد کلیسا در تلاش بود که نه تنها در امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که حتی در امور خصوصی و طرز فکر مردم هم حکمرانی و دخالت کند و افسار این گله ی خدمتگزار را به نفع خود در دست بگیرد. همه امت مسیحی مانند گله ای بودند و خطاکار که راست و درست را از هم تشخیص نمی دادند و فقط شخص مقدس و پاک پاپ بود که با همکاری سایر کشیش های پدوفیل راه سعادت الهی را می دانست و با دلسوزی که گاهی با تفتیش عقاید همراه بود, افکار عمومی را طوری تربیت می کرد که پنداری تافته ی جدابافته ایست و با مردم فرق می کند. القابی مانند مقدس و جانشین راستین خداوند از طرف همراهان وی به افکار عمومی تزریق می شد و این طرز اندیشه را در اذهان به وجود می آورد که به راستی پاپ شخص پاک و مقدسیست و با خدا ارتباط مستقیم و ویژه ای دارد و فرمان او فرمان خداست و رویگردانی از فرمان او مجازاتی را به همراه دارد که اجازه ی آن از طرف خداوند به پاپ تام الاختیار داده شده است.
حال دو یا سه قرن است که پاپ ها فقط در درون واتیکان محبوس هستند و سیاست جدید که حاشی از تفکر و علوم انسانی و قراردادهای زمینیست دستگاه کلیسا را به عقب رانده و وی را به شدت محدود کرده است. اما در همین زمان در ایران کهن دستگاه ولایت فقیه با بیشرمی تمام و با همان شیوه ی مشابه مشغول حکومت است. مقدس سازی از شخص ولی فقیه توسط سیستم جمهوری اسلامی چیز جدیدی نیست و ریشه در طول عمر این حکومت دارد. شاید قضیه ی این که طرفداران خمینی می گفتند که ولی فقیه می تواند در صورت لزوم احکام اولیه ی اسلام را هم تعطیل کند برای همه ی ما آشنا باشد. چند وقت پیش صدیقی اما جمعه ی چاپلوس تهران اعلام کرد که ولی فقیه می توان زن احمدی نژاد را بر او حرام کند. این که در مورد رئیس دولت رژیم خودشان این حرف را می زنند نشان از عمق فاجعه دارد و این که در این سیستم همانند پاپ, ولی فقیه همه کاره و "شبه خداوند" است. به تازگی نیز سایت جوان آنلاین وابسته به سازمان سرکوبگر سپاه پاسداران طی سخنان وقیحانه ای سلطان علی خامنه ای را به مقام رفیع خدایی رساند و اعلام داشت که نفس کشیدن بدون رضایت سلطان مطلقه کاری عبث است. نکته ی قابل توجه اینجاست که سیستم فاسد آخوندی در تلاش است که از پاپ اسلامی (ولی مطلقه فقیه) خداوندگاری بسازد که بر کل جامعه و تک تک جزئیات زندگی مردم حکمرانی می کند. به نظر من مردم باید همتی به خرج دهند و آخرین پایه های چهارپایه ی دستگاه ولایت فقیه را بکنند و به حکومت دینی آن هم از نوع قرون وسطایی و خداوندانگاری روحانیت پایان دهند. وگرنه دور از ذهن نیست که فردا از سوی آخوندهای حکومتی, بیت رهبری به عنوان قبله ی مسلمین معرفی نشود.

۱۳۸۹/۱۱/۲۳

از این جا به دیکتاتور پیام بفرستید

از این جا (سایت رهبر) می توانید به دیکتاتور علیل پیام فرستاده و به او گوشمالی حسابی دهید هر چند که پوست او کلفت تر از این حرف هاست. به شدت توصیه می شود که با آی پی و اطلاعات ناشناس پیام بفرستید تا سگان هار ولایت شما را شناسایی نکنند.


یا