آقای محمدعلی ابطحی اخیرا طی اظهاراتی گفته است که "بعد از زندان واقعگراتر شده ام". روشن نیست که منظورش از واقعگرایی دقیقا چیست. ولی هر کسی که به دنبال واقعیت باشد در می یابد که تعداد زیادی زندان سیاسی که از شمردن با انگشت های دست بسی فراتر می رود و مردمی که به نان شبشان محتاج هستند و ریا و دروغ و فشار و تهدید و آزار و اذیت اقلیت های دینی و دگراندیشان تماما از این حکایت دارد که این رژیم مشکل دارد و با دیکتاتوری مطلق عجین شده است و باید به گونه ای رفع شود. آقای ابطحی درک نمی کند و یا نمی خواهد درک کند که نظامی که حتی به دو کاندیدای خود رحم نکند و قریب 180 روز آن ها را در خانه ی خودشان حبس کند نشان از عمق فاجعه دارد و وجود دیکتاتوری در آن روشن تر از آقتاب است. تجربه نشان داده است که این حکومت اصلاح پذیر نیست و اصلاح طلبی در چارچوب نظامی که دیکتاتوری مادام العمر با اختیارات فراوات و توجیهات دینی عملا همه کار می تواند انجام دهد و همه جوره می تواند دهن مخالف را ببند و برای او هدف وسیله را توجیه می کند, کاریست عبث و بمانند کوبیدن آب در هاون. البته خودش رسما اعتراف کرده است که "بین جنبش سبز و اصلاحات تفکیک قائل است". و آنگاه این پرسش پیش می آید که مگر موسوی و کروبی اصلاح طلب نبودند؟ و باز در این صورت روشن نیست که اصلاح طلبی از نظر او چیست و دقیقا چه چیزی را می خواهد اصلاح کند. جنبش سبز در واقع ادامه ی شکست اصلاحاتی بود که همگان دیدند که به نتیجه ای نرسید. ابطحی می گوید که واقعبین شده است اما به راستی واقعیت را نمی داند. در نمی یابد که هر نظام توتالیتر برای بقای خودش نیازمند یک اپوزیسیون ضعیف و ساختگی است تا ضمن قبول ساختار اصلی حکومت و به شرطی که آسیبی به آن وارد نسازد, با درگیری ساختگی و نمایشی بین چند شخصیت خیمه شب بازی نه چندان مهم که توسط دیکتاتور کنترل می شوند, ذهن مردم را درگیر کنند و جالب تر این که در همان خیمه شب بازی سال 88 هم نتوانستند تحمل کنند و احمدی نژاد را برای اجرای سیاست های از پیش تعیین شده ی خود مناسب تر دیدند. این عینا نمونه ی بارز اصلاحطلبی مورد اشاره ی آقای ابطحی است. دو گروه اصلاحطلبان حکومتی و اصولگرایان به طور نمایشی با هم درگیر می شوند و یک جناح بندی تصنعی را در اذهان تداعی می کنند که البته به هیچ روی امکان وارد شدن به مبحث بالاتر و "دیکتاتور ولایی" برای آنان مهیا نیست و دوئل آن ها تنها بر روی مسائل فرعی (و نه محوری) می چرخد. وارد شدن به مسائل بالاتر و نقد ولایت فقیه در دوره ی پس از انتخابات به طور گسترده رخ داد که دیدیم حکومت آن را بر نتافت و به شدت سرکوب کرد. و این یعنی این که آقای ابطحی وقتی می گوید که "اصلاحات از جنبش سبز ضربه خورد" به خاطر این بود جنبش سبز پای خود را فراتر از خط قرمز نظام گذاشت و وارد مسائل محوری و بحث های ممنوعه شد و به مذاق دیکتاتور خوش نیامد چرا که او مستقیما مورد هدف قرار گرفت. ولی فقیه میل دارد که سیاست های خود را در قالب بازی های جناحی تصنعی پیگیری کند به طوری که در اصل همه کاره باشد اما از پاسخگویی خود را کنار بگیرد تا به طور رسمی وارد جریان نباشد. اما وقتی در حوادث پس از انتخابات نوک پیکان تماما به سوی او نشانه گرفته شد, وضعیت اضطراری اعلام کرد و با توجیهات دینی و فتنه خواندن مخالفان به سرکوب گسترده دست بزند. حقیقت اینهاست که آقای ابطحی و امثال او آن را در نمی یابند و به شرکت در اپوزیسیونی ساختگی دلخوش هستند و منفعت را به واقعیت ترجیح می دهند. وقتی فردی خود را جانشین خدا بداند و طبق اظهارات افراد بسیار راستگرا مانند مصباح یزدی اصلا هدف ایجاد یک حکومت مذهبی با حکومت مطلقه ی آخوند است و نه جمهوری و رای مردم, آنگاه تکلیف آقای ابطحی و همفکرانش مشخص است; تعدادی که برای سیاست های کثیف ولی مطلقه قربانی می شوند و به یک بازی نمایشی تن می دهند.
از سوی دیگر آقای احمد باطبی مبارز دلیر کوی دانشگاه در وبسایت شخصی خود, آقای ابطحی را فردی شجاع خوانده بود که با صداقت کامل تفکرات خود را نمایان کرده بود. اما باید عرض کنم اگر به شجاعت و صداقت در گفتار باشد که آقای واحدی بسیار صریح تر حرف دلش را زده بود. به نظر من تنها صداقت در گفتار درست نیست چرا که افرادی از اصول گرایان هم در گفتارشان صداقت دارند و همانطور که گفتم خودشان علنا بر این که اصل ولایت مطلقه فقیه است و نه جمهوری, تاکید دارند و این امری واقعی در سیاست حاکم است. مهم درست بودن اندیشه و مقبول بودن آن از برای ملت است و مهم این است که شجاعت و صداقت فرد مورد نظر در چه راستایی باشد. روشن نیست که آقای ابطحی و امثال او به دنبال چه اصلاحاتی هستند و چرا با وجود قلع و قم شدن آزادیخواهان از طرف دیکتاتوری اصلاح ناپذیر, بر آن اصرار دارند. می خواهم بدانم که اصلا فرق این دسه افراد با اصولگرایان در چیست؟
سلام عزیز . شاید حق با شما باشد . در مورد گفته هایم فکر میکنم . قربانت
پاسخحذفارادتمند آقای باطبی عزیز و سپاس بابت توجه
پاسخحذف