۱۳۹۰/۶/۲۲

درد زندگی در مملکتی که مردم صبح زود برای مشاهده حلق آویز شدن یک نفر در ملاعام جمع می شوند

خبر رسید که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، قاتل پل مدیریت تهران را صبح زود همانجا و در ملا عام به دار آویخت. 
به نظر می رسد که این تراژدی ها را پایانی نیست. به راستی چه بلایی در سرزمین ما حکمفرما شده است که عاشق با شنیدن پاسخ رد، یا دست به اسید می برد و یا سعی می کند که معشوق خود را به قتل برساند؟  پس از ۳۲ سال حکومت نمایندگان الله بر روی زمین، به نظر می رسد که مردم ما در چنان باتلاق فرهنگی فرو رفته باشند که از دست دادن عشق مترادف با خودکشی یا کشتن طرف می شود. در جوامع دیگر اگر فردی پاسخ رد بشنود شاید نهایتا یک هفته افسردگی داشته باشد و سپس به دنبال عشق تازه ای بگردد، اما در جامعه ما اوضاع خیلی وخیم تر است. بخش مهمی از علل چنین حوادثی را باید به حساب محدودیت های یافتن جنس مخالف و گشت و گذار آزاد که توسط رژیم اعمال می شود، دانست؛ روشن است که مردمی که همه جوره در معرض افسردگی قرار دارند با هر گونه ضربه روحی زندگی خود را تمام شده می بینند. وقتی زن و مرد را در جامعه از هم جدا می کنند و حتی دانشگاه ها را نیز تفکیک جنسیتی می کنند، همه راه ها برای شناختن جنس مخالف بسته می شود و این خود جامعه را به مرز انحطاط و عدم شناخت میان زن و مرد میبرد. شاید هم در بیشتر این وقایع، فرد در اصل از پاسخ رد آنچنان ناراحت نباشد بلکه از غرور جریحه دار شده و له شده ی خود که سال هاست در جامعه ی ایران خرد شده بود و آخرین ضربه کاری هم به آن وارد شد، خشمگین باشد. احتمالا فرهنگ ما نیاز به اصلاح و بازنگری زیادی دارد.

باید برای سیستم قضایی ایران متاسف بود که با اعدام در ملا عام به خشونت و آشفتگی روانی بیشتر در جامعه دامن می زند، آیا در طی این سال ها با اعدام در ملا عام میزان جرم و جنایت کم شده است؟ اشتباه نکنید، من نمی گویم که کوشان مجرم نبود اتفاقا می گویم که جنایت کرد، اما باید دانست چرا یک فرد آرام ناگهان در جامعه ما تبدیل به یک جانی و چاقوکش و یا متجاوز می شود؟ چرا شعله انتقام در ملت ما اینقدر فروزان شده و قدرت تحمل در مملکت ما اینقدر کم شده است؟ آیا این رفتار در جامعه به روانی بودن یک سوم مردم بر نمی گردد؟! آیا اعدام در ملا عام جز بیمار کردن عده ی بیشتری از مردم سودی داشته و میزان جرم و جنایت را کاهش داده است؟* این ها پرسش هایی است که پیش از هر چیز باید به آن ها پاسخ داد.

باید برای ملت هم متاسف بود، برای آن هایی که ساعت ۴ بامداد در محل حاضر شدند و ۲ ساعت صبر کردند تا صحنه ی مرگ یک نفر و پیچ و تاب خوردن او را ببینند،  این موضوع این پرسش را در ذهن ایجاد می کند که آیا مردم به دیدن این صحنه ها عادت کرده اند و خوشایندشان است که صبح زود بیدار می شوند تا آن را مشاهده کنند؟! آیا این صحنه ها اصطلاحا دل آن ها را خنک می کند؟ آیا ملت ما به سادیسم لاعلاج دچار شده است؟!


---------------------------
* قبلا هم در جایی آن را توضیح داده بودم




لینک ارسال شده به بالاترین

۹ نظر:

  1. ""باید برای ملت هم متاسف بود، برای آن هایی که ساعت ۴ بامداد در محل حاضر شدند و ۲ ساعت صبر کردند تا صحنه ی مرگ یک نفر و پیچ و تاب خوردن او را ببینند، این موضوع این پرسش را در ذهن ایجاد می کند که آیا مردم به دیدن این صحنه ها عادت کرده اند و خوشایندشان است که صبح زود بیدار می شوند تا آن را مشاهده کنند؟! آیا این صحنه ها اصطلاحا دل آن ها را خنک می کند؟ آیا ملت ما به سادیسم لاعلاج دچار شده است؟!""
    عزیزم شما یه لطف دیگه هم می کردی و می نوشتی این اطلاعات دقیق و شفافتو از کجا به دست آوردی تا من هم بهت بگم دیگه باید برای کیا تاسف خورد.

    پاسخحذف
  2. ساعت 4 صبح که می شه صدای آه و ناله از هفت هشت ده تا مسجد دور و بر خونتون بلند می شه. آه و ناله به زبان فصیح عربی. دعای روز شنبه تا جمعه. صبح که تلوزیون را روشن می کنی عزاداری و ناله برای شهدای غزه و اعقاب و انساب عربشون. ظهر که می شه، داستان 4 صبح از سر گرفته می شه. بعد از ظهر تلوزیون مرگ بر آمریکا را نشون می ده و پرجمی که آتش زده می شود. این داستان تا شب ادامه دارد. می ری بیرون هوا بخوری، به در و دیوار فحش و ناسزا و لعنت خدا و پیغمبر به دشمنان اسلام و مسلمین نوشته. یک ماه نزدیک و یک ماه پس از محرم و سفر و رمضان؛ هر شب و هر صبح و هر ساعت و هر دقیقه ناله و شیون و زاری و خود زنی از در و دیوار به گوش می رسد. جلوه های سادیستی و مازوخیستی در این ایام مبارک به اوج می رسد و تشویق می شود و تشویق می شود. خنده غدغن و چیزی از نوع لاابالی گری و جلف بازیست. رنگ شاد بپوشی افزون بر نگاههای خیره مردم حیرت زده، باید پی یک شب خوابیدن در کمیته را به تنت بمالی. می ری مدرسه، معلم فریاد می کشه. می ری خونه والدین و برادر بزرگه زور می گن. می ری دانشگاه، می خواهی بخندی ببینی خنده چه شکلیه؛ استاد روی برگه آ4 شعری در مذمت خنده می نویسه و میخکوب می کنه جلوی چشمات توی دفترش . می ری تو خوابگاه؛ از برکات نماز و روزه و ثنای هم سلولیت خواب و خوراک نداری. می شینی پشت ماشین بری جایی هوا بخوری تا تو این فضای مسموم خفه نشی. می گی آقا بلو جلو. چرا اینجا ایستادی راهو سد کردی؟ می گه خفه شو سلیطه جنده. برمیگردی خونه، پیچ تلوزیون را می چرخونی و با شنیدن نوای دلنشین زنده باد و مرده باد با غیض و غضب چشماتو رو هم می گذاری و می خوابی. ضمیر ناخودآگاه از دیده ها و شنیده ها جون می گیره و سناریو می سازه؛ یکهو می بینی در عالم رویا همه افتادن به جون هم و تاوان بد دلی هاشون را می دن. همسایه همسایه را لگد کوب می کنه و فرزند، پدر و مادر را! سراسیمه از خواب می پری. 4 صبحه و وقت اذان. بهتره که دور خواب را خط بکشی و به جای آن اخبار را چک کنی ببینی تا تو خواب بودی، یک آدم کله گنده یک آدم کله گنده دیگر را نکشته تا وضع از اینی که هست، یک کمی بهتر بشه؟

    پاسخحذف
  3. ناشناس اولی

    زحمت خواندن خبر در جام جم را به خودت ندادی.


    ناشناس دومی

    ممنون. حقیقت را بیان کردی

    پاسخحذف
  4. خیلی زیبا نوشته بودی دردهای جامعه ما یکی دو تا نیست
    قبل از انقلاب مردم حداقل تفریح و شادی داشتند نسل ما اصلا نفهمید شادی و تفریح و خنده یعنی چه؟

    پاسخحذف
  5. tanha chareh sabr ast
    in niz bogzarad
    in payame tarikh ast
    ghoraan ham migooyad :valaasr ghasam be zaman
    dostan bayad moghvem bood

    پاسخحذف
  6. عمرأ اگه تو سوریه یا جاهای دیگه آدما اینطور باشن ایرانیها از همه مردم دنیا سنگدل تر شدن

    پاسخحذف
  7. عجیبه نوشتید شیر و خورشید را پرچم ایران می‌‌دانید ولی‌ در لوگو وبلاگ بی‌ نشان است!

    پاسخحذف
  8. ((عجیبه نوشتید شیر و خورشید را پرچم ایران می‌‌دانید ولی‌ در لوگو وبلاگ بی‌ نشان است!))

    حق با شماست. اما می دانید که ویرایش این پرچم سخت است. حالا یک فکری به حالش می کنم

    پاسخحذف
  9. Khak bar sar-e Iran va Irani.
    Tof be tarikh toolani va kasif ma Iranian

    پاسخحذف

ما از انتقادات شما پشتیبانی می کنیم ولی نظرات حاوی عبارات رکیک و همچنین اسپم حذف خواهند شد. با سپاس از دیدگاه های شما